بیست و چهار بار خواب دیده ام که به " اهرام " میرسم .
به جایی شبیه شمال .. با شال دور گردنم !!
انگار دیروز بود که همین وقتها ، کادوی تولدم را دادی ...
چقدر زود گذشت .. یک سال ..
دیگر به تو نگفتم که هنوز هم مثل سیب های شیرین می مانی !!
و تو هم نمهمیدی که :
" آدم " اگر آدم بود ؛ تا همین الان هم ، کیفور سیب " حوا " می شد
مست می شد
مات میشد
" لات " می شد برای " عزی " ... !!
بازی در آوردی که چه ؟!
سر حرفت میماندی .. یک گاز که این حرفها را نداشت ... !!
من که مرد ام .. با نرینه گی چهار بچه
یکی تو راهه که هی میاد و میره
این یکی هم هی لگد میزنه !!
خودت چطوری ؟
بلند شو گندمزار ...
بنشین از ترس وسط عروسکهای به دار کشیده
تا بچه ها حس تکان نکان دست و پای مترسک ها را در رعشه ای بزرگ نقاشی کنند !!
و تو فقط داستان ببافی که کودک بچه است و نمیفهمد ؛
و تو تنها میفهمی که :
آنچه که به گل ترانه می بخشد ؛
حس نوک برجسته ی نیش زنبوری است که از او شهد می گیرند ..
حس تیز آهن .. پلاستیک ..
حس برتر چندین هزار دور پارچه ...
تا شکل آدم ببافندت و تو رخوت بگیری !!
یک روز دست کودکی گمشده ام را میگیرم
و از این گندمزار هم فرار میکنیم ..
پدربزرگان بی کس حواریون ،
عم قزی های ترشیده ی پشت تلفن هستند که صدای خود را نازک میکنند و میگویند :
" راهنمای دویست و شونزده ، بفرمائید !! "
از ما گذشته .. ما دیگر طرح قالی شده ایم خانم داربست !!
جنس ما ، منافقانه ی " شور" و " ماهور " است .. پشت پرده ی نمیدانم کی کی !!
این را گفتم که به یاد داشته باشی که :
بیائی یا نیائی ؛
شبهاست که تکرار سیمها ، قبل از تو در من زنگ میزند ..
اجازه بده .. اجازه بده !!
اصلن چه کسی سنگ قبر خواست؟
میخواهم روی دست زمین باد کنم .. به شما ربطی دارد؟
من پشتم به زمین گرم است و با آسمان، ریسمان میبافم
کسی اعتراض دارد ، برود به خدا بگوید !!
تو هم سر چهارراه چمباتمه نزن
فاشیستها میخورندت !!
میدانی .. اصولن سری که درد نمیکند ، سر نیست !!
«رقص میری» که یادت هست؟
از «کلکته» تا «جلجتا»
صبر کن !!
یک چیز را یادم رفت بگویم ..
تفاوت ؛ میان هفت یا هفتاد سانتیمتر است !!
تفاوت ؛ فقط دامن کوتاه توست
وگر نه ،
توی مردمکهای شیشه ایت هیچ چیز بزرگ نمی شود –
اما دامنت کوتاه تر می شود !!
خب ..
حالا میتوانی برهنه شوی !!
و خدا زن را آفرید.
زن گفت: من شبیه به هیچ کس نیستم مرا تعظیم کنید !!
و خدا خندید ...
هزار رسول
با کتاب
لا کتاب
در تلاوت خورشید...
زن گفت: من شبیه به هیچ کس نیستم مرا تعظیم کنید !!
و رسولان خندیدند...
تا سرانجام روزی ؛
خدایی سار بر شانه ، معجزه سوار ، کتاب در دست
او را تعظیم کرد !!
زنی را که شبیه به هیچ کس نبود...
سالها بعد ؛
زن می گریست: من شبیه به خودم نیستم مرا سجده کنید !!
برخی چیزها میتوانند خندهدار باشند
مثلا : بوسیدن تلفنم
وقتی که من صدای تو را از آن شنیدهام !!
ولی
خندهدارتر و غمانگیزتر ؛ نبوسیدن تلفنم است
!!Your Love is like My shadow,
stop trying to chase after it because it'll run away from me
Learn hard to walk away from it
.... than it'll come after you
امتحان میکنیم ... ۱ .. ۲ ... ۳